My Photo
Name:

روزگار بر این شد که من در خاورمیانه به دنیا بیایم آن هم در ایران . نبشتن رادوست دارم و شاید یکی از بدیهای من نیز همین باشد چون گاهی بر زبان نمی آورم آنچه بایسته است گفته شود و می نویسم شاید وقتی دیر باشد.آنچه که می نویسم همان مهرداد کوفیانی است اگر می خواهید بشناسیدش.قول داده ام که سیاسی ننبیسم و پایبند آن نیز خواهم بود. این برگ پیش از آنکه از برای شما باشد از برای خودم است بنابراین اگر خیلی خودمانیست و یا اسامی گمنامند،ببخشید.هم فکری و هم یاری شما نیز کمک بزرگیست.هرآنچه که نبشته ام بر اساس درستی است و حقیقتی را تباه نکرده ام.

Wednesday, January 03, 2007

"بغداد سوزان"


دیشب در اندیشه عراق بودم. نه به مرگ صدام و نه به اخبار بمب هایی که گویا عادت شده اند هم از برای ما و هم از برای مردم عراق و نه به جنگ ما با عراقی ها و نه به اختلاف زبانمان و نه..........

دیشب در این اندیشه بودم که زندگی در عراق چگونه می تواند باشد؟ به چه امیدی می تواند باشد؟

در این اندیشه بودم که چه برزخی می تواند باشد این عراق؟

بی شک نمی توانم جواب این سوال را از Dan و یا ازدیگرانی بپرسم که همچون او مدتی را در عراق با اسلحه سپری کرده اند. این بود که دیشب دوباره سری زدم به "بغداد سوزان" ، وبلاگی که هنوز نویسنده اش بیم دارد که خود را معرفی کند، مهم نیست که این دختر عراقی همراه و یاور کدامین گروه عراقیست، مهم نیست که کرد است، شیعه است یا سنیت. مهم آنجاست که دخترک این چنین امیدوارانه آینده کشورش را در "بغداد سوزان" آورده است.

"بغداد سوزان" وبلاگی است با ویرایشی ساده اما سرشار از زندگی.

www.riverbendblog.blogspot.com

دیشب در این اندیشه بودم که چگونه می توان در عراق امروز اینگونه اندیشید؟