My Photo
Name:

روزگار بر این شد که من در خاورمیانه به دنیا بیایم آن هم در ایران . نبشتن رادوست دارم و شاید یکی از بدیهای من نیز همین باشد چون گاهی بر زبان نمی آورم آنچه بایسته است گفته شود و می نویسم شاید وقتی دیر باشد.آنچه که می نویسم همان مهرداد کوفیانی است اگر می خواهید بشناسیدش.قول داده ام که سیاسی ننبیسم و پایبند آن نیز خواهم بود. این برگ پیش از آنکه از برای شما باشد از برای خودم است بنابراین اگر خیلی خودمانیست و یا اسامی گمنامند،ببخشید.هم فکری و هم یاری شما نیز کمک بزرگیست.هرآنچه که نبشته ام بر اساس درستی است و حقیقتی را تباه نکرده ام.

Tuesday, April 04, 2006



















Just to say a word

It was almost three years ago when I met her
for the first time. I was trying to focus on writing
an essay for college but her eyes took my mind
elswhere. Those eyes made me curious to get to
know here better.
I always had my eyes on her, trying to know her
in my own kind of way but I didn't step forward
and I don't know why.

A week ago, I met her again unexpectedly and I
decided to approach here because I dare to say
she is a lady.

I decided to say and write just a word, hidden in
my heart.